گاهــی لازمــه
آدما گاهی لازمه
چند وقت کرکره شونو بکشن پایین
یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :
کسی نمرده
فقط دلم گرفته
آدم هـا بــرای هــم سـنگ تمـام مـی گـذارند
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.
اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...
آن جا که در میان خاک خوابیدی؛
"سنگ تمام" را می گذارند و می روند ...!
کافیسـت سـر بــه زیــر باشـی
گرگ شده اند این روزها ...
کافی است سر به زیر باشی
با بره اشتباهت می گیرند
خیز برمی دارند برای دریدنت ...
در پی دلیـلی اســت که ببخشـد ما را
خالق من "بهشتی" دارد، نزدیک، زیبا و بزرگ؛
و "دوزخی" دارد، به گمانم کوچک و بعید؛
و در پی دلیلیست که ببخشد ما را ...
"دکتر علی شریعتی"
معــجزه ...
خدایا
من اینجا دلم سخت معجزه می خواهد
و تو انگار
معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا ...!
گول دنـــیا را مخــور ...
گول دنیا را مخور...!
ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ ها را می درند
سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها
زنده ها هم آبروی مردگان را می برند ...
یادمـان باشــد ...
یادمان باشد!
هر پس موندهای که من زمین میندازم
قامت یه نفرو خم میکنه ...
لنــگه هــای چــوبــی درب حیــاطمـان
لنگه های چوبی درب حیاطمان؛
گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند؛
ولی خوش به حالشان که لنگه ی هم اند.