نبضم نمی زند
انگار مرده ام
انگار رفته ام
در برزخی که تو
آرام خفته ای
با چشمهای باز
خوابیده ای ولی
این بار چشم تو
بیمارو خسته نیست
چشمان باز تو
لبخند می زند
اما سکوت تو حرفی نمی زند
بیدار شو بخند، بیدار شو ببین
اشک مرا بشوی
نبض مرا بگیر
نبضم نمی زند
انگار مرده ام
شاید سکوت تو تنها مقصر است
در این کویر عشق
ما جانمان یکی است
وای این سکوت تلخ
پایان زندگی است
حرفی نمی زنی، نبضت نمی زند
انگار مرده ای
بی تاب میشوم
فریاد می زنم
وای از سکوت تو…وای از سکوت تو