سر خوش آن عیدی که آن بانی نور از کنار کعبه بنماید ظهور
قلب ها را مهر هم عهدی زند از حرم بانگ اناالمهدی زند
سالروز آغاز ولایت و امامت و زعامت آخرین سحاب رحمت و یگانه ذریه ذخیره دودمان آل طاها، حضرت مهـدی مـوعـود(عج) بر منتظران و چشم انتظــاران ظهــور تبریك و تهنیت باد.
مهدیا!
جانها، شورانگیز از یاد دلربای توست. شقایق های شادی بشر، در شبستان شیدایی تو می كاود و شایسته ترین بندگان خدا، شب ها و روزها، شرط تداوم حیات خویش را در آویختن به شاخه طوبای محبت تو می دانند.
یارا!
دلها به یاد تو می تپد و روشنی نگاه منتظران به افق خورشید ظهور توست ... ای برترین افق برای
پرواز پرندگان آرزو، ای تجلی آبی ترین آسمان امید، ای منتهای برترین خیال هستی، ای آرمان همه
چشم انتظاران، دنیا نیازمند ظهور توست، و قلب انسانها به شوق زیارت روی دلربای تو می تپد.
ای قلب عالم امكان، بیا و گـَرد گامهایت را توتیای چشمانمان قرار ده. بیا كه نوای دل انگیز توحیدت را با
گوش جان شنواییم.
او «صاحبالزّمان» و «صاحب الامر» است، او «ولیعصر» است. زمین و زمان، امر و فرمان در اختیار اوست. «حجت اللّه» است و «خلف صالح». مهدی امّت است. هدایت یافتهای هدایتگر، راه یافتهای راهنما
وای که دیگر خاک گرفت خاطراتمان
کجا موندن روزهایی که قلبمون برای هم می تپید
حالا منم و چند نفر
و از این جمع چهار صد و پنجاه هزار نفری
فقط و فقط موندن چند نفر...
او «وارث» است، وارث دین محمّد و خط سرخ شهادت.
او «قائم» است، ایستاده و استوار و پا برجا، تا جهانی را به قیام حقطلبانه وا دارد.
او «بقیةاللّه» است، یادگاری از خط امامان و ذخیرهای از سوی خدا.
او «منصور» است، یاری خدا و نصرت مؤمنین را پشت سر دارد و بر جباران پیروز خواهد شد.
او «ثائر» است، انقلابی، برانگیخته و برانگیزنده. او «منتقم» است، خونخواه حادثه کربلا و انتقام گیرنده خون شهیدان و خون سیدالشهدا.
او «صاحبالزّمان» و «صاحب الامر» است، او «ولیعصر» است. زمین و زمان، امر و فرمان در اختیار اوست. «حجت اللّه» است و «خلف صالح». مهدی امّت است. هدایت یافتهای هدایتگر، راه یافتهای راهنما.
هم هادی است، هم مهدی، راهشناسی خبیر و راهبانی مطمئن و راهنمایی دلسوز.
سلام بر مهدی، انتظار سبز دورانها، آرمان مجسّم عدالتخواهان، چلچراغ روشن شبستان تاریخ، روشنگر زمین و زمان، مردِ برگزیده اعصار، ذخیره جاویدان الهی و نوید بخش صبح در شب انتظار.
بگذار تا به لهجه باران بخوانمت مانند عشق از دل و از جان بخوانمت
تا کوهها صدای مرا منتشر کنند همراه بادهای پریشان بخوانمت
چشمم سفید گشت و تو از ره نی یعقوب وار، یوسف کنعان بخوانمت
بگذار تا به یمن ظهورت، بهار بر گوش شاخه های زمستان بخوانمت
آهنگ التهاب سراب است در دلم بگذار تا به لهجه باران بخوانم
***
خدا کند که رضایم فقط رضای تو باشد هوای نفس نباشد همه هوای تو باشد
خداکند که گزارت فِتد به منظر چشمم که سجده گاه نمازم به جای پای تو باشد
برای من بیا امشب دعا کن مرا از بند این دنیا رها کن
بیا و یک نظر بر من بیافکن سپس من را به دردت مبتلا کن
فقط گفتی به ما پرواز ، پرواز! در زندان غیبت کی شود باز ؟
بدون تو چگونه پرگشاییم؟ برای هر عمل هستی سر آغاز
وقتى بهسان خورشید از گوشهاى برآیى روشن شود جهانى وقتى که تو بیایى
ماندم در انتظارت اى کوکب هدایت بنما جمال خود را اى آیت خدایى
مه مبارک در ابر آرمیده بیا امید آخر دلهای داغ دیده بیا
به طول غیبت و اشک مدام و سوز دلت که جان شیعه ز هجران به لب رسیده بیا
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0