شهادت پیشوای یازدهم مسلمانان حضرت امام حسن عسکری(ع) (260 ق)
حضرت امام حسن عسکری(ع) پس از بیست و هشت سال زندگی و شش سال امامت در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری در شهر سامرا و به دست معتمد عباسی به شهادت رسید و در کنار مرقد مطهر پدر بزرگوار خویش مدفون گردید. آن حضرت، همواره تحت نظر و در زندانهای طاغوتهای عصر خود بود و سرانجام با زهر جفا، شهید شد. امام حسن عسکری(ع) با همهی اختناق و محدودیتهای زمان توانست به بهترین وجه و در حد امکان، فشردگی مبارزه درمقابل ستمگران و حکام جور را حفظ کرده و این نهضت نهفته را هدایت نماید. آن حضرت، قطب دایرهی مبارزه بود و دیگران بر اطراف او دور میزدند. دوست ودشمن میدانستند که امام و پیروانِ او، خلافت ناحقِّ عباسی را قبول ندارند و طرفدار حکومت واقعی و نجات دهندهی اسلامند. امام حسن عسکری، با وجود همهی فشارهای دستگاهِ جور عباسی و کنترلها و مراقبتهای بیوقفهی دولت مرکزی، یک سلسله فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضداسلامی انجام داد که بدینگونه قابل ذکرند: کوششهای علمی در دفاع از آیین اسلام و ردّ اشکالها و شُبهاتِ مخالفان و نیز تبیینِ اندیشهی صحیح اسلامی؛ ایجاد شبکهی ارتباطی با شیعیانِ مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و اعزام پیکها و ارسال پیامها؛ فعالیتهای سِرّی سیاسی به رغم کنترلهای حکومت عباسی؛ حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، به ویژه یارانِ خاصِّ خود؛ تقویت و توجیه سیاسیِ رجال و عناصرِ مهمّ شیعه در برابر مشکلات؛ استفادهی گسترده از آگاهی غیبی برای جلب منکران امامت و دلگرم کردن شیعیان؛ آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود، امام مهدی (عج).
ترور نافرجام حجتالاسلام "سیدمحمد خامنه ای" نماینده مجلس شورای اسلامی (1360ش)
با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز توطئههای داخلی برای حذف شخصیتهای مؤثر انقلابی از عرصه فعالیت کشور، گروهکهای معارض نظام درصدد بودند تا در هر فرصت، این شخصیتها را از میان بردارند. سال 1360 از جمله سالهایی است که شخصیتهای بزرگی در آن ترور شده یا به فیض عظمای شهادت نائل آمدند. در یکی از این ترورهای منافقین، حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خامنهای، اخوی مقام معظم رهبری، به عنوان نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی، قصد عزیمت به مجلس را داشت که مورد حمله تروریستی منافقین کوردل قرار گرفت. در این حادثه، وی بر اثر تیراندازی مهاجمان از ناحیه دست جراحاتی برداشت اما دو محافظ ایشان به شهادت رسیدند. به دنبال شهادت دو پاسدار همراه حجت الاسلام خامنهای، وی از اتومبیل پیاده شد و به سوی مهاجمین آتش گشود که تروریستها با اتومبیلی که از قبل تهیه کرده بودند، متواری شدند. در پی این سوء قصد، حجت الاسلام خامنهای در بیمارستان بستری شد.
قتل امیر کبیر در کاشان به دستور "ناصرالدین شاه قاجار" (1230ش)
میرزا تقی خان امیرکبیر در حدود سال 1187 ش در روستای هزاوه در اراک به دنیا آمد. وی پس از طی مراحل پیشرفت و ترقّی علمی و سیاسی به صدر اعظمی حکومت ناصرالدین شاه قاجار برگزیده شد و در طول چهار سال صدراعظمی خویش خدمات شایسته و فراوانی به ملت و حکومت نمود. اصلاح امور مالی، سر و سامان دادن به وضع ارتش، تلاش در رواج خودکفایی ملی، گسترش فعالیتهای علمی و تأسیس مؤسسات آموزشی (مانند دارالفنون تهران) مبارزه با عقاید و انحرافات مذهبی، بیاعتنایی به خواستهها و تهدیدات قدرتهای خارجی و قطع ایادی و جاسوسان استعماری، از جمله فعالیتها و تلاشهای پیگیر او در این ایام بود. در این حال، درباریان به ویژه مادر ناصرالدین شاه که منافع خود را در خطر میدیدند شاه را تحریک کرده که امیرکبیر را از صدر اعظمی خلع نماید. سرانجام با جوّسازی و شایعهپراکنی دولتهای استعماری و ایادی داخلی آنان علیه امیرکبیر، ناصرالدین شاه وی را از صدارت خلع کرده و فقط عنوان فرمانده کل قشون را برای او باقی گذاشت. چند روز بعد او را به حکومت کاشان منصوب کرد و امیرکبیر را به طرف کاشان حرکت دادند که در حقیقت او را تبعید نمودند. آنگاه تمام عناصر مخالف داخلی و خارجی که در زمان صدارت امیرکبیر در کمین نشسته بودند، از ترس تغییر نظر شاه و عفو امیرکبیر، دست به دست هم دادند و حکم قتل او را از شاه گرفتند. سرانجام این صدراعظم لایق و با کفایت، در روز جمعه 18 دی ماه 1230 ش برابر با 18 ربیع الاول 1268 ق در 43 سالگی به قتل رسید و بدنش را در کربلا به خاک سپردند.
ارتحال فقیه بزرگوار آیت اللَّه "سیدمحمد هاشم خوانساری چهارسوقی" (1279ش)
میرزا محمدهاشم خوانساری چهارسوقی در حدود سال 1199ش (1235ق) در خوانسار و در خانوادهای اهل علم و تقوا و فضیلت به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در خوانسار فرا گرفت و سپس از محضر پدر نامدارش، میرزا زینالعابدین خوانساری بهرهمند گردید. وی سپس راهی اصفهان شد و از دروس پرفیض حضرات آیات: شهید سیدحسن مدرس، سید صدرالدین عاملی و حاجی کرباسی استفاده نمود. آیتاللَّه چهارسوقی پس از این سالها، از آیتاللَّه مدرس، در 26 سالگی اجازه روایت و اجتهاد گرفت. سپس برای تکمیل معلومات و اندوختههای علمی به عراق مهاجرت کرد و با حضور در درس فقیه کامل، شیخ مرتضی انصاری، مفتخر به دریافت اجازه اجتهاد از دست آن بزرگوار گردید. میرزا هاشم چهارسوقی از آن پس به اصفهان مراجعت نمود و علاوه بر تشکیل حوزه درسی عظیم، صاحب فتوی و مرجع خاص و عام گردید و در اصفهان ریاست تام یافت. در حلقه درس این استاد کبیر، دانشمندان فرهیختهای حضور داشتند که بعدها هر یک مدرسی سترگ و فقیهی صاحب نام شدند. در میان این شاگردان، حضرات آیات عظام: علامه سیدمحمد کاظم یزدی، شیخ الشریعه اصفهانی، حاج آقا رضا همدانی، شیخ هادی تهرانی، میرزا حسن نوری، شیخ محمدباقر اصطهباناتی، سید حسن صدر و سید ابوتراب خوانساری از بقیه مشهورترند. همچنین کتب ارزشمندی همچون الاستصحاب، منظومهای در اصول فقه، مبانی الاصول، جواهرالعلوم و احکام الایمان و دهها اثر دیگر از اوست. میرزا محمدهاشم چهارسوقی سرانجام در بیستم دی ماه 1279ش، در هشتاد سالگی بدرود حیات گفت و در وادیالسلام نجف اشرف به خاک سپرده شد.
رحلت عالم مجاهد، آیت اللَّه "سید ابوالحسن انگجی تبریزی" مجتهد و فقیه اصولی (1317 ش)
آیتاللَّه سید ابوالحسن انگجی تبریزی در حدود سال 1243 ش (1282ق) در اَنگج، یکی از محلات تبریز به دنیا آمد. وی ادبیات فارسی و عربی، نجوم، حساب و فقه و اصول را در تبریز خواند و سپس در 22 سالگی برای ادامه تحصیلات عازم نجف اشرف شد. آیتاللَّه انگجی در آنجا از حوزه درس استدلالی فقهی و اصولی آیات عظام شیخ محمدحسن مامقانی، ملامحمد فاضل ایروانی و میرزا حبیب اللَّه رشتی بهره جست و به درجه اجتهاد نائل آمد. ایشان سپس به تبریز بازگشت و به تحقیق، تألیف، تدریس و ارشاد مردم همت گماشت. آیتاللَّه انگجی تبریزی از همان هنگام که فرمانده قوای رضاخان پهلوی در تبریز شئون اسلامی را زیر پا نهاد با مردم تبریز هم صدا شد و نسبت به آنان اعتراض کرد. همچنین ایشان در جریان کشف حجاب و تغییر لباس، علیه رضاخان موضعگیری کرد که منجر به دستگیری و تبعید او به سمنان شد. وی پس از بازگشت از تبعید، به حوزه درس خود پرداخت و کتابهایی نیز در زمینه فقه و اصول تألیف کرد که برخی از آنها بدین قرارند: رساله سؤال و جواب، حاشیه وسایل شیخ انصاری، حاشیه بر مکاسب و کتاب ارث. این عالم ربانی سرانجام در 20 دی 1317ش برابر با 18 ذیقعده 1357ق در 74 سالگی رحلت کرد.
صدور اعلامیه حوزه علمیه قم درباره وقایع قیام این شهر (1356ش)
در پی قیام خونین 19 دی 1356 قم، حوزه علمیه قم در محکومیت این جنایت، اعلامیهای صادر کرد. در بخشی از این اعلامیه آمده بود: "هیئت حاکمه جبار، برای هَدم اسلام و مسلمین و کوبیدن حوزههای علمیه، هر روز به نقشی دست میزند و به ایجاد محیط وحشت و خفقان قناعت نکرده و مستقیماً دست به کشتار مردم و طلاب بیپناه حوزه علمیه قم زده است." در بخش دیگری از این اعلامیه خطاب به مردم ایران تاکید شده بود: "ملت مسلمان ایران ببینند که دستگاه جبار با این جوانها که عمر خود را وقف اسلام و مسلمین کردهاند و با چشمپوشی از لذایذ دنیا، خود را برای فداکاری در راه اسلام آماده کردهاند، چه میکند... عجب اینکه شاه جنایتکار باز هم دم از اسلام میزند. او تصور میکند چون موفق به تثبیت نوکری خود در برابر آمریکا شده است، موفق به هر جنایتی است. ولی باید بداند، مقابل قیام و انقلاب ملت، شکست خواهد خورد."
عملیات توکل در منطقه ماهشهر، به طور مشترک (1359ش)
در 20 دی ماه 1359 عملیات توکل توسط یگان هایی از ارتش ، شماری از نیروهای سپاه و ستاد جنگ های نا منظم آغاز شد . قوای زرهی از ذو محور و نیروهای پیاده از محور سوم وارد عمل شدند . در سه راهی آبادان و کوی ذوالفقاریه که نیروهای پیاده تک کرده بودند ، خط نیروهای عراقی در هم شکست و شماری از آن ها اسیر شدند . اما به سبب عدم پیشروی در دو محور دیگر ، این نیروها نتوانستند موقعیت خود را تثبیت کنند و به ناچار دست به عقب نشینی زدند . به این ترتیب عملیات توکل ، که در مرحله نخست موفقیت چندانی در پی نداشت ، در مراحل بعدی نیز با توقف حمله رو به رو گردید و ناکامی مرحله نخست سبب شد تا انجام این گونه عملیات های گسترده تا زمان عزل بنی صدر از مقام فرماندهی کل قوای مسلح منتفی شود .
تصرف شهر تفلیس توسط سلطان جلال الدین خوارزمشاه (623 ق)
به نوشته احمدبن اسحاق یعقوبی (ص 363ـ 364) در قرن سوم تفلیس شهری در ارمنستان و فاصله میان آن و قالیقلا سی فرسخ بود. رودخانه بزرگ یعنی رودخانه کبیر (کر) که از شهر قالیقلا سرچشمه میگیرد از میان این شهر میگذشت. اصطخری در قرن چهارم اهمیت تفلیس را از دربند * (باب الابواب *) کمتر دانسته و از دو دیوار آن یاد کردهاست. وی تفلیس را شهری پرنعمت با میوههای بسیار و کشاورزی پر رونق ذکر کرده که آب گرمابههای آن بدون نیاز به آتش همانند حمامهای طبریه گرم بودهاست. وی یادآوری میکند که در همه اران شهری بزرگتر از بردعه * و دربند و تفلیس نیست و رود کر که آبی خوش دارد از میان تفلیس میگذرد (ص 185ـ 189). ابن حوقل (قرن چهارم) اطلاعات نسبتا جامعی در بارة تفلیس ارائه دادهاست. وی مینویسد که تفلیس در وسعت به باب الابواب نمیرسد و دو حصار گلی و سه دروازه دارد و دارای مسجدجامع و شهری «فراخ نعمت و استوار و پر برکت و ارزان کالا» ست و بر سایر بلاد مشابه برتری دارد. در تفلیس علاوه بر حمامهای طبیعی آسیاهایی ساختهاند که با استفاده از آب رود کر گندم را آرد میکند (مانند آسیاهای موصل و رقه). در آنجا شعائر اسلام برپاست و مسجدجامع آن از هر پلیدی محافظت و از طرف سلطان با شمع و قندیل و جز آن روشن میگردد. اذان در همة مساجد به بانگ بلند خوانده میشود و کسی مانع نیست. مسلمانان با گرجیان آمیختهاند و مذهب مسلمانان شهر تسنن محض بر پایة مذاهب قدیم است و علم حدیث و نیز محدثان را بزرگ میشمارند و مردم آنجا سالم و غریب نوازند (ص 340). مؤلف کتاب حدودالعالم (ص 162) نیز از بزرگی آبادی و نعمت بسیار شهر و دو باروی آن یاد میکند و آن را «ثغر میداند بر روی کافران». در قرن چهارم ابودلف (ص 46) از شهر تفلیس و از حمامهای گرم آن بدون نیاز به آتش از آسیاها و از دیوار عظیمی که دور شهر کشیدهاند یاد میکند. خاقانی شروانی نیز بارها به تفلیس سفر و در آنجا اقامت کرده و در وصف تفلیس شعر سرودهاست (ص 759).
رحلت عالم جلیل، شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی پدر شیخ بهایی (984 ق)
عزالدین حسین فرزند عبدالصمد جَبَلی عاملی پدر شیخ بهایى و از نوادگان حارث بن اعور همدانی و از شاگردان شهید ثانی و حسن بن جعفر کَرَکی بود و از آنان اجازهی اجتهاد داشت. عزالدین پس از اتمام تحصیلات راهی بحرین شد و برای همیشه اقامت در آن دیار را برگزید. وی در آنجابه ترویج مذهب شیعه و احیای علوم دینی پرداخت و بالاخره در هشتم ربیع الاول سال 984 ق درگذشت. تحفهی اهل ایمان و دیوان اشعار از آثار اوست.
تولد "فرانْسْوا رابْلِه" ادیب و نویسنده معروف فرانسوی (1494م)
فرانسوا رابله ادیب و نویسنده برجسته فرانسوی در چنین روزی از سال 1494 میلادی متولد شد. فرانسوا رابله رماننویس، ادیب و پزشک فرانسوی در تاریخ دهم ژانویه سال 1494 میلادی در این کشور بهدنیا آمد. وی تحصیلات خود را در صومعهای نزدیک زادگاهش سپری کرد و پس از آموختن الهیات و حکمت و فلسفه، به سلک روحانیون مذهبی درآمد. این امر بیشتر به سبب شوق او در فراگرفتن علوم ادبی یونان و روم بود تا بهسبب تمایلش به علوم مذهبی و الهی. رابله از آن پس مدتی به سیر و سفر و مطالعه و ثبت خاطرات خود پرداخت و با بسیاری از فاضلان و ادیبان بزرگ زمان آشنایى یافت. او همچنین پس از طی دروس دانشگاهی در رشته پزشکی، به طبابت پرداخت و چندین متن پزشکی را به زبان یونانی با تفسیرهای شخصی منتشر کرد. رابله همچنین کتاب گارگانتوا و سپس رمان بزرگ پانتاگروئل را انتشار داد که از جانب برخی مقامات علمی و مذهبی به اتهام منافی اخلاق بودن محکوم گردید و باعث شد که وی مقام و جایگاه روحانیت خود را از دست دهد. با این حال، انتشار جلدهای دوم تا پنجم این اثر، باعث شهرت زیادی برای رابله شد و با ارائه تغییراتی در جلدهای بعد، سعی کرد تا رضایت مقامات مذهبی را نیز جلب نماید. رابله از نظر مورخان، مرد تحول بود و در دوره تحول میزیست. وی از آسایش میگریخت و تشنه تجسس و تبحر بود. همه وقت خود را با شوق و شیفتگی فراوان به آموزش میگذراند. او نمونه کامل عهد رنسانس بهشمار میآمد که میکوشید تا فلسفه و معنویات زمان را در پرتو اندیشههای باستانی، نو گرداند. رابله بیش از هر چیز، در شیوه انشاء و بهکار بردن قواعد زبان و برجا نشاندن درست کلمه و تناسب در ترکیب کلام، هنرمندی و استادی دارد و در نوشتهها، روح مضحکهآمیز و هزل و مطایبه فصیح و شیوا را با قدرت نویسندگی میآمیزد. وی با خطوط وسیع، چهرههای مختلف انسان را بهطور مسخرهآمیز ترسیم میکند و نهاد آدمی را آنچنان که هست، به خواننده القا مینماید. شگفتی سبک نگارش رابله در آن است که میان خنده و دانش، رابطه نزدیک برقرار میدارد. درباره او گفتهاند که: «رابله وجود بشر را به مسخره میگیرد، وجود خدایان را نیز به مسخره میگیرد، اما این کار را با چنان لطفی انجام میدهد که نه به بشر لطمه وارد میآورد نه به خدایان.»
شهادت شهید رضا جولایی (1366ش)
شهید رضا جولایی، چهارم فروردینماه سال 1346ش در کرمان چشم به جهان هستی گشود... مطالعه مختصری از زندگینامه و خصائل این شهید بزرگوار، از زبان پدر ارجمندش، «شعبانعلی جولایی» خالی از لطف نیست: «من هم مثل خیلی از پدران مسلمان این آب و خاک تکههایی از قلبم را در گلزار شهدا به امانت گذاشتم. پسر من، مثل خیلی از جوانان برومند ایران با ایثار و استقامت و سربلندی و غرور به شهادت رسید. ما هم بعد از رفتن آنها با رنج و صبوریمان، اجر خود را دریافت میکنیم. با اینکه به قول شاعر: حدیث عشق این گلهای عاشق / نمیگنجد دگر در دفتر عشق... اما من خیلی دلم میخواهد که از او و زندگی کوتاه بابرکتش حرفی بزنم. به سالهای 1346ش برمیگردم که «رضا» کلبه تاریک زندگیمان را با قدمش نورانی کرد. یادم میآید در چهارمین روز بهار بهدنیا آمد. آن سالها در کرمان زندگی میکردیم؛ خیلی غریب و تنها بودیم. وقتی رضا بهدنیا آمد، بیاختیار به یاد امام غریبان، امام رضا (ع) افتادم و نام او را «رضا» گذاشتم. آنقدر میدانم که سالهای کودکیاش را مثل بچههای دیگر با شیطنت و شلوغی پشتسر گذاشت تا اینکه روزهای فجر انقلاب اسلامی از راه رسید. تازه دوازده سال داشت ولی مثل همه پسرها میخواست در این سن و سال مفید باشد و به کار بیاید و کاری بکند که چشمها به او خیره شود. میدیدمش که از این طرف و آن طرف لاستیکهای کهنه جمع میکند. یک بار از او پرسیدم: «پسرجان! اینها را برای چه میخواهی؟» در جوابم گفت: «خیلی به درد میخورند؛ ما چیزی نداریم تا از خودمان دفاع کنیم، وقتی مزدورهای شاه بخواهند به تظاهرکنندگان حمله کنند، اینها را آتش میزنیم تا جلوی حملهشان را بگیریم.» انقلاب که پیروز شد، دوباره رفت سراع درس و مدرسه. تا سال سوم دبیرستان درس خواند. بعد گفت که به حرفه مکانیکی علاقهمند است و خودش را سرگرم کار در این رشته کرد. وقت که اضافه میآورد، در کارهای خانه کمکحال بود؛ مخصوصاً خیلی هوای مادرش را داشت. یک روز عصر وقتی در ایوان خانه نشسته بودیم و چای میخوردیم، به من گفت که میخواهد به خدمت ارتش جمهوری اسلامی دربیاید. سال 1365ش بود، مخالفتی نکردم. قبل از اینکه نظام وظیفه او را به خدمت بخواند، او خودش را معرفی کرد. بعضی وقتها او را سرگرم مطالعه میدیدم. معلوم بود به کتابخانهها رفتوآمد دارد و کتاب خواندن را دوست دارد. در کلاسهای قرآن هم شرکت میکرد و گاه میدیدم در خانه با صدای بلند قرآن میخواند. نماز اول وقتش هیچوقت ترک نمیشد. رضا حالا دیگر عضوی از تیپ یک و گردان 17 لشگر 92 زرهی ارتش بود. در نیمههای خرداد سال 1365ش به ما خبر داد که قرار است به جبهه طلائیه اعزام شود. طلائیه آخرین جایی بود که رضا قدم بر زمین آن میگذاشت. روز بیستم دیماه سال 1366 هجری شمسی در حال دفاع از دین و کشورش ترکشی به سرش میخورد و همانجا در سن بیست سالگی شهید میشود. پیکر پاکش را در بهشت زهرا (س) به خاک سپردند...»
انتشار نخستین روزنامه چاپی جهان در ایتالیا (1653م)
اولین روزنامه خبری جهان به نام گازتا در دهم ژانویه سال 1653م در شهر ونیز ایتالیا چاپ و منتشر شد. از آن جا که بهای هر نسخه از این روزنامه برابر با یک "گازتا" یعنی واحد پول ونیز بود، این روزنامه نیز به همین اسم موسوم شد. این نام بعدها در سایر کشورهایی که روزنامه در آنها منتشر شد، متداول گردید و لغت گازتا، با واژه روزنامه مترادف شد.
تولد "سزار داکورنت" نقاش برجسته فرانسوی (1806م)
سزار داکورنْتْ، نقاش مشهور فرانسوی در دهم ژانویه 1806م در این کشور به دنیا آمد. وی به هنگام تولد، دست نداشت و در پای راستش نیز فقط چهار انگشت نامتجانس به چشم میخورد. این طفل گرچه در جسم ظاهری خود دچار کمبود و نقص بود، اما در فکر و تخیل به مراتب کامل بود؛ چرا که از همان کودکی با کمک پا و با یک تکه زغال بر دیوارها نقاشی میکشید. هرچند این نقاشیها به صورت خطهای پراکنده بود، اما نمایانگر استعداد ویژه او بود. براین اساس، وی را به پاریس فرستادند و پس از طی دوران اولیه تحصیل، وارد مدرسه هندسه گردید. داکورنت در این راه به سرعت پیشرفت و توانایى و سرعتش در نقاشی حیرتانگیز بود. قلم مو در پای او آنچنان میچرخید که گویا با دستانش به حرکت در میآید. این چنین بود که داکورنت به یکی از برجستهترین نقاشان تاریخ فرانسه مبدل گشت. از جمله شاهکارهای هنری وی، تصویری با عنوان حضرت مریم(س) بعد از رستاخیز به طول 3/30 متر میباشد که توسط دولت فرانسه خریداری و به نمایش گذاشته شد. دیگر اثرمعروف وی، توبه نام داشت که آن نیز دارای شهرت فراوانی میباشد. سزار داکورنت سرانجام در سال 1906م در 100 سالگی درگذشت.
اختراع سیمان در انگلیس (1824م)
درچنین روزی در سال1824میلادی ، جوزف آسپرین شیمیدان انگلیسی ، سیمان را اختراع کرد .
درگذشت "اوژن لابیش" نویسنده و نمایشنامه نویس فرانسوی (1888م)
اوژن مارن لابیش مصنّف و نمایشنامه نویس معروف فرانسوی در اول سپتامبر 1815م در پاریس به دنیا آمد. وی در حین تحصیل در رشته حقوق، به ادبیات شوق فراوان یافت و به نگارش داستانهای کوتاه، پراحساس و خیالانگیز برای روزنامههای پاریس پرداخت. لابیش پس از آن با سرعتی باورنکردنی، کمدی و نمایشنامههای آهنگین خود را که تعدادشان به صد میرسید به طور پیاپی عرضه کرد. غالب این کمدیها، با همکاری چند تن از دوستانش نوشته شده بود. در میان آنها شاهکارهایى وجود داشت و در بیشتر تئاترهای مهم پاریس به نمایش گذاره میشد که کلاه حصیری ایتالیایى و مردم گریز از آن جملهاند. او در نوشتن کمدیهای انتقادی مهارت بسیار فراوانی داشت و در کنار آن، تراژدیهای موفقی مینوشت. لابیش نویسندهای است که بی هیچ گونه بلند پروازی توانسته است در نمایشنامههای عامه پسند و نشاطانگیز، آداب زندگی و اخلاق مردم، به ویژه طبقه کاسب و نوکیسه را به صورتی کاملاً دقیق و صادقانه بدون تحقیر و نیشخند پیش چشم گذارد و با وسعت تخیل خود، آثاری بیافریند که مردم را به خنده وادارد، بی آن که به عمق موضوع لطمه وارد آید. درباره او گفتهاند: لابیش نه تنها نمایشنامهنویسی بود که با مزاح و نوشتههای مسخرهآمیزش میتوانست مردم را بخنداند و سرگرم کند، بلکه دارای جهانبینی عمیقی بود که میدانست هدف از بذلهگویی چیست. آثار نمایشی کامل لابیش در دو جلد به چاپ رسیده و آثار فراوانی از او در تئاترهای بزرگ دنیا به معرض نمایش گذاشته شده است. اوژن مارن لابیش سرانجام در دهم ژانویه 1888م در 73 سالگی درگذشت.
تشکیل "جامعه ملل" در ژنو پس از جنگ جهانی اول (1920م)
جامعه ملل نخستین سازمان بینالمللی است که بعد از جنگ جهانی اول به موجب پیمانی 14 مادهای که بخشی از پیمان صلح "ورسای" بود، با عضویت اولیه 18 و سپس 45 کشور در دهم ژانویه 1920م تشکیل شد. در آغاز فعالیت جامعه ملل، کشورهای افریقایى و امریکا و شوروی به آن ملحق نشدند و دولتهای انگلیس و فرانسه نیز تنها از آن پشتیبانی میکردند. منشور جامعه ملل، اعضا را متعهد میساخت که روابط خود را بر اساس احترام متقابل به یکدیگر استوار سازند و علیه تجاوز به استقلال و تمامیت ارضی شان، اقدام کنند. همچنین برای ناقضان منشور، مجازاتهایى در نظر گرفته شده بود. ولی فقدان ضمانت اجرایى برای تصمیمات جامعه ملل بزرگترین مشکل این جامعه و عامل اصلی انحلال آن بود. پس از روی کار آمدن هیتلر، آلمان، در سال 1933م جامعه ملل را ترک گفت و این نخستین گام او در شانه خالی کردن از انجام تعهدات پیمان صلح ورسای بود. جامعه ملل با ناتوانی در دفع تجاوز ایتالیا به حبشه و تجاوز آلمان به اتریش و چکسلواکی، و نیز تجاوز ژاپن به چین و هجوم شوروی به فنلاند، به تدریج اعتبار خود را از دست داد و کشورهای متجاوز برای اینکه تعهدی در قبال جامعه ملل نداشته باشند به تدریج آن را ترک گفتند. در جریان جنگ جهانی دوم، جامعه ملل عملاً به حال تعلیق درآمد تا اینکه پس از جنگ جهانی دوم، در 19 آوریل 1946م منحل شد و سازمان ملل متحد جایگزین جامعه ملل گردید. هرچند هنوز هم برخی از مشکلات ساختاری جامعه ملل همچنان دامنگیر سازمان ملل متحد نیز هست.
تأسیس آکادمی هنرهای علوم سینمایی اسکار (1927م)
آکادمی هنرها و علوم سینمایى اسکار، مؤسسهای غیرانتفاعی است که توسعه و پیشبرد هنر و علوم مربوط به این حرفه را از طریق مبادله افکار و همچنین توسط اهدای جایزهها برای دستآوردهای ارزشمند در رستههای گوناگون تشویق میکند. این آکادمی که به اسکار نیز معروف است، همه ساله از بین هنرمندان عرصه فیلمسازی، برترین افراد را انتخاب میکند. نحوه انتخاب در آکادمی به این نحو است که هر یک از اعضای آکادمی که بیش از چهارهزار نفر میباشند، مجاز است که پنج نامزد برای بهترین فیلم سال و پنج نامزد در رسته خود انتخاب کند. بازیگران، بازیگران را انتخاب میکنند، کارگردانان، کارگردانان را و فیلمبرداران، فیلم برداران را و... . نامزدهای هر رسته ملزم به این نیستند که عضو آکادمی باشند. بخش تلویزیونی اسکار نیز از سال 1953م آغاز به کار کرد و برگزیدگان این عرصه را نیز معرفی میکند. نماد اسکار، تندیسی است با نگاهی جدی که شمشیری به دست دارد و روی یک حلقه فیلم ایستاده است. هرچند این تندیس قیمت مادی چندانی ندارد، ولی برای برندگان آن، شهرت و اعتباری جهانی به ارمغان میآورد. امروز اسکار، یکی از معتبرترین جوایز سینمایی جهان محسوب میشود.
اختراع ساعت الکترونیکی در سوئیس (1963م)
اولین ساعت الکترونیکی توسط دو صنعتگر سوئیسی با نامهای "سولْویل" و "تیتوس" پس از 12 سال تلاش، با وصل کردن صدها قطعه و ابزار دقیق در 10 ژانویه 1963م اختراع شد. در ساعت الکترونیکی، حرکت الکترونها موجب حرکت عقربههای ساعت به جلو میشوند. این نوع ساعت نیازی به کوک کردن ندارد و بسیار منظم و دقیق کار میکند و میزان خطای آن، بسیار ناچیز است.
امضای قرارداد "تاشکند" در مورد کشمیر بین هند و پاکستان (1966م)
پس از استقلال هند و پاکستان و تصویب قانون استقلال هندوستان، مشکلات زیادی در نحوه اداره شبه قاره هند به وجودآمد. زیرا اولاً جمعیت مسلمانان هندوستان در سراسر شبه قاره پراکنده بودند و بین اقلیت مسلمان و اکثریت هندو در قلمرو هند و بین اقلیت هندو و اکثریت مسلمان در قلمرو پاکستان برخوردهای خونین روی داد و یک جوخصومت و اختلاف بین دو کشور به وجود آورد. مهمترین اختلافی که به جنگ میان دو کشور انجامید، بر سر حاکمیت بر ایالت سرسبز و وسیع شمال غربی شبه قاره هند، یعنی کشمیر بروز کرد. بیش از 75 درصد جمعیت این ایالت، مسلمان بودند و کشمیر بالطبع میبایست در قلمرو حکومت پاکستان قرار بگیرد. ولی مهاراجه هندی کشمیر بدون توجه به خواست اکثریت مردم، این ایالت را به هند ضمیمه کرد و با اعلام این تصمیم در ماه اکتبر 1947م، مسلمانان کشمیر سر به شورش برداشتند. اختلاف هند و پاکستان بر سر کشمیر سرانجام به سازمان ملل متحد ارجاع شد و سازمان ملل کشمیر را موقتاً بین هند و پاکستان تقسیم کرد. البته قسمت اعظم کشمیر در قلمرو هند بود و فقط بخش کوچکی از این ایالت وسیع در قلمرو پاکستان قرار گرفت. این امر زمینههای اختلاف دو کشور در سالهای بعد را بیشتر از قبل فراهم کرد تا این که در 25 اوت 1965م آتش جنگ دو طرف بر سر این منطقه، افروخته شد. این جنگ در نهایت پس از سه هفته با شکست پاکستان به پایان رسید و با دخالت سازمان ملل، آتشبس برقرار گردید. پس از چندی رهبران دو کشور در ژانویه 1966م به دعوت نخستوزیر وقت شوروی در تاشکند گرد آمدند و در دهم ژانویه با انتشار اعلامیه تاشکند تعهد نمودند که نیروهای خود را به خطوط قبل از جنگ منتقل نمایند و وضعیت موجود در کشمیر را بپذیرند. با این حال، اختلافات هند و پاکستان، در سالهای پس از آن نیز همچنان ادامه دارد.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0