فرازی از آخرین لحظات عمر با برکت امام حسن عسکری علیه الصلوه و السلام
در کتاب کمال الدین صدوق ج 1 ص 120 الی 124 و همچنین کتاب منتهی الامال ج 2 ص 278 چنین آمده
د رساعات آخر بیماری آنچنان بر آقا امام حسن عسکری شدید شد که آنحضرت توان خوردن دارو را از دست داد به غلامش عقید فرمود : به آن حجره برو و کودکی را که می بینی در پشت پرده به سجده افتاده او را برایم بیاور غلام به آنجا رفت و کودکی که چهره ای درخشان و می سرش به هم پیچیده و بین دندانهایش گشاده بود نزد پدر امام آورد
وقتی نگاه امام حسن عسکری (ع) به او افتاد به گریه افتاد و فرمود : یا سید اهل بیته اسقنی الماء فانی ذاهب الی ربی یعنی ای سرور اهل بیت من به من آب بیاشام همانا من به سوی پرودرگارم میروم
آن آقا زاده با دست مبارکشان آب به پدر خورانید سپس امام فرمود مرا برای نماز آماده کنید آقا زاده در وضو گرفتن به پدر کمک کرد امام به او فرمود : بشارت باد تو را ای پسرم که تویی صاحب الزمان و تویی مهدی و حجت خدا بر روی زمین ..... و این عهدی است از پدرم از پدرانش تا رسول خدا (ص)
در فرازی از زیارت ائمه سر من رای علیهم آلاف التحیات و الثناء میخوانیم
السلام علیک یا مولای یا ابا محمد الحسن بن علی الهادی المهتدی و رحمة الله و برکاته السلام علیک یا نور الانوار ، السلام علیک یا زین الابرار ، السلام علیک یا سلیل الاخیار ، السلام علیک ایها التالی للقران ، السلام علیک یا ابا الامام المنتظر ، الظاهرة للعاقل حجته ، و الثابتة فی الیقین معرفته .....
پروردگارا ما را در دنیا به زیارت امامین همامین عسکریین علیهم السلام در دنیا و به شفاعتشان در آخرت نائل بفرما
حضور آسمانی
گویا واقعه ای رخ داده است که بادها این گونه پریشانند که رودها این قدر بی تابانه می خروشند، که ابرها ناله کنان می گریند که زمین این قدر احساس غریبی می کند!
گویا واقعه ای رخ داده است که صدای بی تابی و ضجه فرشتگان، در آسمان ها پیچیده، که اندوه و غم، بر در و دیوارها سایه انداخته، که سامرا سر در گریبان حزن فرو برده!
شاید مصیبتی بزرگ، دامن گیر خاک شده است.
آه، ای یازدهمین ستاره درخشان عشق!
روشنان حضورت را از آسمان سامرا مگیر؛ تاریکی، افق های پس از تو را تاب نمی آورد.
سایه مهربانی ات را از سر دنیا نگیر؛ دست های یتیمی خاک، تا ابد به جست وجوی وجود بهارانه ات، در به در خواهد شد.
اگرچه سخت می گذرد برایت، اگرچه لحظه هایت سرخند و دلگیر، اگرچه دورت حصاری کشیدند تا فاصله ای باشد بین تو و دنیا، اگرچه دست های «معتمد»ها، تو را پنهان کردند از چشم ها؛
تنها از ترس حقیقت محضی که از خانه تو برخواهد خاست تا عدالت را در زمین فراگیر کند، کسی که پاره تن تو بود و وارث بعد از تو! سایه ات را از سرِ زمین مگیر!
هر چند دیوارهای فاصله «بنی عباس» بلندتر می شد، عطر حضور آسمانی تو بیشتر منتشر می شد.
هر چه دایره محاصره «معتمد»ها تنگ تر می شد، میدان جاذبه عشق و محبت تو گسترده تر می شد.
تو در احاطه کینه ها و نفرت ها، در حصار جهل و دشمنی گرفتار بودی و آن گاه، با سرانگشت معجزه و غیب، بند از پای گرفتاران می گشودی.
آه، مولا! ماجرای تو و کودک دلبندت، آتشی انداخته بود به جان کوردلان که می پنداشتند می توانند حقیقت محتوم جهان را عوض کنند.
چه زیبا جان ها را به عطر حضور یگانه فرزندت آشنا کردی!
چه زیبا فلسفه غیبت و ظهور موعود را بیان کردی؛
جان ها هنوز در آتش انتظار موعود شعله ورند.
و امروز، روز توست؛ روز تشییع غریبانه تو بر بال فرشته ها، روز رهایی تو
از حصار «معتمد»ها
خدیجه پنجی
معجزات و کرامات امام عسکری (ع)
1- حسن نصيبى مى گويد: به دلم گذشت كه آيا عرق جنب ، طاهر است يا نه ؟ لذا به خانه امام حسن عسكرى روى آوردم تا از او در اين باره بپرسيم و چون شب بدانجا رسيدم همانجا تا صبح خوابيدم ، سپيده كه دميد امام خارج شد و مرا كه خفته بودم بيدار كرد و فرمود:
((ان كان حلالا فنعم ، و ان كان من حرام فلا(71)؛ اگر جنب از حلال باشد عرق او طاهر است و اگر از حرام باشد نه )).
2- اسماعيل بن محمد عباسى مى گويد: نزد امام حسن عسكرى از تنگدستى شكايت كردم و سوگند خوردم كه حتى يك درهم ندارم . ايشان فرمودند: ((آيا نام خدا را به دروغ به زبان مى آورى و سوگند ناروا مى خوردى در حالى كه دويست دينار پنهان كرده اى ؟ من اين سخن را براى محروم كردن تو از بخشش به زبان نمى آورم . اى غلام هر چه با خود دارى به او بده )).
او نيز يكصد دينار به من داد. سپس حضرت رو به من كرد و فرمود: ((دينارهايى كه بدانها احتياج دارى نهان كرده اى و بر خود حرام مى كنى )). مدتى گذشت تا آنكه به آن پول نياز پيدا كردم و به جستجو پرداختم ليكن دينارها را نيافتم تا آنكه فهميدم پسرم محل آنها را يافته و آنها را دزديده و گريخته است (72).
3- محمد بن حجر از ظلم و ستم عبدالعزيز و يزيد بن عيسى به امام حسن عسكرى - عليه السلام - شكايت كرد. حضرت پاسخ داد:
((بزودى از شر عبدالعزيز رهايى خواهى يافت و با ((يزيد)) در پيشگاه خداوند متعال قرار خواهيد گرفت تا داورتان باشد)).
چند روز بعد عبدالعزيز هلاك شد اما يزيد محمد بن حجر را كشت و بدين گونه در روز قيامت هر دو در برابر خداوند قرار خواهند گرفت تا پروردگار ميان آنها داورى كند(73).
4- ابوهاشم مى گويد: ((از تنگناى زندان و سنگينى قيد و بند به امام حسن عسكرى شكايت كردم . ايشان به من نوشتند: نماز ظهر امروز را در خانه ات خواهى خواند. اين امر محقق شد و او همان روز از زندان رها شد و نماز را در منزلش گزارد))(74).
5- ابوهاشم مى گويد: ((تنگدست بودم و مى خواستم مشكلم را با امام حسن عسكرى - عليه السلام - در ميان بگذارم ليكن بر اثر شوم و حيا از آن كار خوددارى كردم و به سوى منزلم رفتم . همينكه بدانجا رسيدم حضرت برايم يكصد دينار همراه نامه اى فرستاد كه در آن آمده بود: اگر به چيزى نياز داشتى خجالت نكش و نترس كه هر چه دوست داشته باشى به دست مى آورى (75).
6- ثقه و امين بزرگوار ابوهاشم جعفرى مى گويد: شنيدم امام حسن عسكرى - عليه السلام - مى فرمود:
((بهشت را درى است به نام ((المعروف )) كه تنها اهل نيكى و رسيدگى به مردم از آن مى گذرند)).
خشنود شدم و خدا را سپاس گفتم كه از برآورندگان نيازهاى مردم هستم و جزء نيكان به شمار مى روم ، حضرت به من نگاهى انداخت و فرمود: ((آرى ، تو همانگونه اى كه پنداشته اى هستى . نيكان در دنيا، نيكان در آخرت نيز هستند، خداوند تو را اى اباهاشم از آنان قرار دهد و مشمول رحمت خود گرداند))(76).
7- محمد بن حمزه دورى مى گويد: تنگدست شده بودم و از رسوايى هراسان لذا نامه اى به امام حسن عسكرى - عليه السلام - نوشتم و از ايشان درخواست كردم برايم دعا كنند و از خداوند بى نيازى مرا بخواهند. پاسخ حضرت بدين گونه به دستم رسيد:
((به تو مژده مى دهم كه خداوند بى نيازت كرد. پسر عمويت يحيى بن حمزه در گذشت و جز تو وارثى ندارد، ماترك او كه يكصد هزار دينار است به زودى به دست تو خواهد رسيد. پس خداى را سپاسگو و ميانه روى پيشه كن و از باددستى و اسراف بپرهيز)).
پس از چندى روز همانطور كه امام گفته بود خبر مرگ پسر عمويم به من رسيد و دارايى او در اختيار قرار گرفت . فقر و ندارى از من دور شده بود. حق خداوند را ادا كردم و به برادران دينى خود نيكى كردم و بر خلاف قبل كه اسراف مى كردم ، ميانه روى و اقتصاد را نصب العين خود قرار دادم (77).
8- محمد بن حسن بن ميمون مى گويد: به مولايم امام حسن عسكرى نامه اى نوشتم و از تنگدستى شكوه نمودم . سپس با خود گفتم : مگر امام صادق - عليه السلام - نفرموده است كه با ما بودن در حال فقر بهتر از با دشمن ما بودن در حال توانگرى است و كشته شدن با ما بهتر از زيستن با دشمنان ماست ؟!
چندى بعد پاسخ حضرت بدين مضمون رسيد:
((خداوند جلّ و علا گناهان دوستان و مواليان را با فقر و بى چيزى پاك مى كند و از گناهان بيشمارى درمى گذرد. مطلب همانست كه با خود انديشيده اى : فقر با بهتر از دارايى با دشمنان ماست . ما پناه پناهندگان ، روشنى روشنى خواهان و نگاهبان كسانى هستيم كه به ما مى پيوندند و آنان را از هر لغزش باز مى داريم . آنكه ما را دوست بدارد همراه ما در اوج افتخار و شرافت خواهد بود و هر كس از ما منحرف شود در گودال دوزخ سقوط خواهد كرد...))(78).
9- ابوجعفر هاشمى مى گويد: همراه گروهى از شيعيان در زندان بسر مى برديم كه امام حسن عسكرى و برادرش جعفر را بدانجا آوردند. بسرعت خودمان را به ايشان رسانديم و من رخسار ايشان را بوسيدم و ايشان را بر زيرانداز خود جاى دادم . جعفر نيز نزديك حضرت نشست . مسؤ ول زندان صالح بن وصيف بود. در آنجا مردى از ((بنى حجم )) در ميان ما بود كه خود را علوى معرفى مى كرد. حضرت متوجه ما شده فرمود:
((اگر در ميان شما بيگانه اى نبود شما را از زمان رهايى تان باخبر مى كردم ...)).
سپس به آن مرد حجمى اشاره كردند و گفتند:
((اين مرد از شما نيست پس هشيار باشيد كه در پيراهن خود دفترى دارد كه آنچه را شما مى گوييد در آن نوشته به خليفه گزارش مى كند)).
يكى از زندانيان به شتاب نزد او رفت و او را بازرسى كرد. در اين هنگام نامه اى از او به دست آمد كه در آن اتهامات متعددى را به گروه نسبت داده بود و مدعى شده بود كه آنان مى خواهند در زندان نقبى بزنند و از آن بگريزند(79)
10- احمد بن محمد نقل مى كند كه : هنگامى كه ((مهدى )) خليفه عباسى دست به كشتار شيعيان زده بود به امام حسن عسكرى نوشتم : آقاى من ! خدا را شكر مى كنم كه خطر او را از شما باز داشت . شنيده ام كه شما را تهديد كرده و گفته است : به خدا آنان را از صفحه روزگار پاك مى كنم !.
امام با خط خود نگاشت : ((عمر او كوتاهتر از آن است كه چنين كند؛ از امروز پنج روز را بشمار كه در روز ششم پس از خفت و خوارى بسيار، او را خواهد كشت )). پيش بينى امام درست درآمد و همانگونه شد كه فرموده بود(80).
11- ابوهاشم مى گويد: فهنكى از امام حسن عسكرى درباره علت تفاوت ارث زن و مرد پرسش كرد و گفت كه چرا مرد دو برابر زن ارث مى برد؟
حضرت پاسخ داد: ((زيرا بر زنان نفقه ، جهاد و خونبها واجب نيست و بر مرد است پرداخت نفقه ، خونبهاى عاقله و هزينه جهاد و خود جهاد)).
ابوهاشم مى افزايد: به ذهنم خطور كرد كه اين سؤ ال ، عين سؤ الى است كه ابن ابى العوجاء از امام صادق - عليه السلام - پرسش كرد و جواب حضرت نيز همان جواب امام ششم است .
امام به من توجه كرد و فرمود: ((آرى اين همان سؤ ال ابن ابى العوجاء است و سؤ ال كه يكى باشد جواب آن نيز از طرف ما يكى خواهد بود و دانش و علم ما يكسان است هر چند پيامبر خدا و اميرالمؤ منين - عليه السلام - فضيلت و برترى خود را دارند))(81).
12- ابوهاشم مى گويد: يكى از شيعيان به امام حسن عسكرى نامه اى نوشت و خواستار دعايى شد. حضرت در پاسخ ، دعاى زير را براى او نوشت و گفت : چنين دعا كن :
((اى شنواترين شنوندگان و اى بيناترين بينندگان و اى نگرنده ترين نگرندگان و اى سريعترين حسابرسان و اى مهربانترين مهربانان و اى استوارترين حكمران ، بر محمد و آل محمد درود فرست و درهاى روزى را بر من بگشا و عمرم را دراز كن و به رحمت خود بر من منت بگذار و مرا از كسانى قرار ده كه براى يارى دينت از آنان بهره مى گيرى و (با نابودى من ) ديگرى را جايم مگذار!)).
ابوهاشم مى گويد: با خود گفتم : پروردگارا! مرا در حزب و گروه خودت قرار ده .
حضرت به من رو كرد و فرمود: ((اگر به خدا مؤ من باشى و رسول او را تصديق كنى در حزب و گروه خدا خواهى بود))(82).
13- شاهويه بن عبد ربه مى گويد: برادرم صالح در زندان بود و من نامه اى به امام حسن عسكرى - عليه السلام - نوشتم و پرسشهايى كردم . حضرت پس از پاسخ به پرسشهايم نوشته بود:
((روزى كه نامه ام به دستت مى رسد برادرت صالح از زندان آزاد مى گردد. تو مى خواستى درباره كار او از من پرسش كنى ليكن فراموش كردى )).
در حال قرائت نامه حضرت بودم كه شخصى آمد و مژده آزادى برادرم را به من داد و من پس از ديدن او نامه ايشان را برايش خواندم (83).
14- ابوهاشم مى گويد: به ذهنم خطور كرد كه آيا قرآن مخلوق است يا غير مخلوق . امام حسن عسكرى - عليه السلام - به من نگاهى كرد و فرمود: ((اى اباهاشم ! خداوند آفريننده همه چيز است و جز او همه آفريدگانند))(84).
15- ابوهاشم مى گويد: براى درخواست نگينى تا با آن انگشترى بسازم و بركت زندگى من باشد نزد امام حسن عسكرى - عليه السلام - رفتم . پس از آنكه نشستم خواسته خود را فراموش كردم و همينكه خواستم با او وداع كنم و خارج شوم ايشان انگشترى به من دادند و با لبخندى فرمودند: ((نگينى خواسته بودى و ما به تو انگشترى داديم و نگين به سودت شد. پروردگارم تو را بدان تهنيت مى گويد)).
از اين مطلب شگفت زده شدم و گفتم : آقاى من ! تو ولى خدا و امامى هستى كه به فضل و سرورى او در پيشگاه خدا معترفم و به پيروى از شما پايبند. ايشان به من فرمودند: ((اى ابوهاشم ! خداوند از تو در گذرد))(85).
16- ابوهاشم مى گويد: شنيدم كه امام حسن عسكرى - عليه السلام - مى فرمود:
((خداوند در روز قيامت آنقدر از گناهان بندگان درمى گذرد كه به ذهن هيچ كس خطور نكرده است تا آنكه مشركان مى گويند: به خدا ما مشرك نبوديم )).
به ياد حديثى افتادم كه يكى از اصحاب ما از اهالى مكّه برايم خوانده بود كه : پيامبر اكرم اين آيه را تلاوت كرد: ((ان اللّه يغفر الذنوب جميعا(86)؛ خداوند تمامى گناهان را مى بخشد)) سپس آن مرد گفت : حتى مشركين را مى بخشد. من اين سخن را نپسنديدم و در دل نهان داشتم و با خود همچنان حديث نفس مى كردم كه امام حسن عسكرى - عليه السلام - به من رو كرد و اين آيه را تلاوت كرد:
((ان اللّه يغفران يشرك به ، و يغفر مادون ذلك لمن يشاء))(87).
((خداوند شرك را نمى بخشد و جز آن را بر هر كس از بندگان كه بخواهد مى بخشد)).
اين مرد چه بد سخنى گفت و چه بد روايتى نقل كرد(88)!.
مورخان كرامات بيشمارى را امام حسن عسكرى و آگاهى ايشان به نهانيهاى اشخاص و ضماير آنها نقل كرده اند. همچنين پيش بينى هاى متعدد و اخبار از حوادث و رويدادهاى آينده كه از مختصات امامان بوده است به وسيله بسيارى از افراد ثقه نقل شده است . همه اينها نشانه هاى گويايى هستند از امامت ايشان زيرا جز امام را چنين علم و اشرافى بر نفوس نيست .
شايسته گفتن است كه بسيارى از اين كرامات و معجزات را شيعه حقيقى و ديندار واقعى ، ابوهاشم جعفرى كه از بزرگان و نيكان علما بود و از ياران نزديك امام على هادى و امام حسن عسكرى - عليه السلام - به شمار مى رفت براى ما نقل كرده است . او كه شاهد معجزات زيادى از اين دو بزرگوار بوده است مى گويد:
((هر روز و هر زمان كه نزد ((عسكريين )) مى رفتم دليل و برهانى آشكار بر امامت آنان مشاهده مى كردم ))(89).
منبع
شادی روح آن امام همام صلوات
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0