مجلـه برگـــی از کتــــاب (۵)
مشاوره،اجراء و نظارت -----ISSR,SSQR,ISO9001,IATF16949
مجلـه برگـــی از کتــــاب (۵)
تاریخ : پنج شنبه 16 آبان 1392
نویسنده : RmZiRn


 

 
 
 
آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بیشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد

آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب
زن زیبایی آمده لب رود

آب را گل نکنیم
روی زیبا دوبرابر شده است
چه گوارا این آب
چه زلال این رود
مردم بالا دست چه صفایی دارند
چشمه هاشان جوشان گاوهاشان شیرافشان باد

من ندیدم دهشان
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست
ماهتاب آنجا می کند روشن پهنای کلام
بی گمان در ده بالا دست چینه ها کوتاه است
مردمش می دانند که شقایق چه گلی است
بی گمان آنجا آبی آبی است
غنچه ای می شکفد اهل ده باخبرند
چه دهی باید باشد
کوچه باغش پر موسیقی باد
مردمان سر رود آب را می فهمند
گل نکردنش ما نیز
آب را گل نکنیم

 

 
معرفی یک فرهنگ جالب

  کتابت را جا بگذار!

 

جا گذاشتن کتاب در مکان های عمومی رفتاری است که اکنون در ایتالیا و فرانسه به سرعت در حال افزایش است. کسی که کتابش را در مکان های عمومی رها می کند، خودش را معرفی نمی کند و ادعایی هم بابت قیمت کتاب ندارد، اما یک درخواست از خواننده یا خوانندگان احتمالی بعدی کتاب دارد و آن این است که:

“شما نیز بعد از خواندن کتاب، آن را در محلی مشابه قرار دهید تا دیگران هم بتوانند از این کتاب استفاده کنند.”

رول هورنباکر اولین کسی بود که این حرکت را انجام داد. او یک فروشنده کامپیوتر در آمریکا بود و نام این رفتار را Book Crossing گذاشت؛ یعنی کتاب در گردش.

در فرانسه کتاب های در حال گردش از ۱۰ هزار جلد فراتر رفته است. این رفتار جدید را می شود به نوعی “ایستگاه کتابخوانی” یا “ایستگاه به اشتراک گذاشتن کتاب” در نظر گرفت.

حالا این رفتار از ترکیه نیز سر درآورده است. عابری چنین نوشته بود: کنار دریا قدم می زدم که کتابی روی شن ها توجهم را جلب کرد. فکر کردم حتما صاحب کتاب، فراموش کرده آن را با خود ببرد. برش داشتم و همین که چشمم به صفحه اولش افتاد، از خوشحالی بال درآوردم، در صفحه اول کتاب یک نفر متن زیر را نوشته بود:

من این کتاب را با علاقه خواندم و آن را در همان مکانی که به آخر رسانده بودم رها کردم. امیدوارم شما هم از این کتابخوشتان بیاید. اگر از آن خوشتان آمد بخوانید و گرنه در همان نقطه ای که پیدایش کرده اید، بگذارید بماند اگر کتاب را خواندید شماره ای به تعداد خوانندگان اضافه کنید و با ذکر محل پایان مطالعه، در جایی رهایش کنید.

در همان صفحه دستخط سومین خواننده نیز توجهم را جلب کرد:

 ”خواننده شماره سه: پس تا به حال سه نفر که همدیگر را نمی شناسند این کتاب را خوانده اند.طبق اطلاعات موجود در همان صفحه، خواننده اول کتاب را در یک شهر و خواننده دوم در شهر دیگری مطالعه ی آن را به پایان رسانده و رهایش کرده بود.”

این سنت جدید در کشورهای مختلفی باب شده است که بر اساس اطلاعات بدست آمده در حال حاضر بیش از ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار جلد کتاب در حال گردش است و شاید حتی بیشتر از این تعداد باشد، زیرا کتابهای بسیاری که در گردش بودن آنها به ثبت نرسیده است، ممکن است هنوز در میان مردم در حال خوانده شدن باشند.
هدف از به وجود آوردن این سنت و رفتار، تبدیل کردن دنیا به یک کتابخانه ی بزرگ است. ما هم امیدواریم که این سنت زیبا و فرهنگی به کشور ما نیز برسد تا همه ی مردم از کتابخانه ای عمومی در سطح کشور برخوردار شوند.

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب
 

 

 

  جامعه‌شناسی خودمانی (چرا درمانده‌ایم؟) / نویسنده : حسن نراقی / نشر اختران



 


قسمت «صداقت ما»:
الکسی سولینکوف شاهزاده روسی که حدود صد و چند سال قبل به ایران مسافرتی کرده در سیاحت نامه خود می‌نویسد: «درستی صفتی است که در ایران وجود ندارد… دروغ به طوری در عادت و رسوم این (طبقه نوکر، کاسب، دکاندار) از مردم ایران ریشه دوانیده است که اگر احیانا یکنفر از آن‌ها رفتاری به درستی بنماید از شما جایزه و پاداش می‌خواهد.»
 

 


 

  

  “زنده بگور ” / نویسنده : صادق هدایت

( منبع پیج کتاب )

کتاب شامل چند داستان کوتاهه که زنده بگور شاخص ترین آنهاست که درمورد فردیه که قصد خودکشی داره و چندین بار این کار رو کرده. نمیشه که هدایت را مستثنی از شخصیت این داستانش دونست. به نوعی میشه گفت که با تجارب نویسنده در ارتباطه.
داستان ها کمی گیج و گنگ و تودر تو هستند که من بهش می گم “هدایت نویسی”!

داستان آخر کتاب با بقیه فرق داره، بیشترمون شنیدیمش به عنوان داستان های کودکی ، اما من نمیدونستم که هدایت نوشتتش. “داستان آب زندگی”

اگه به سبک هدایت علاقه دارید ، این رو هم بخونید.

  ” پرنده من ” / نویسنده :  فریبا وفی / نشر مرکر

( منبع پیج کتاب )


 
 


کتاب برنده جایزه بهترین رمان سال ۱۳۸۱ ، جایزه سومین دوره جایزه هوشنگ گلشیری و جایزه دومین دوره جایزه ادبی یلدا شده . همچنین کتاب از سوی جایزه ادبی مهرگان و جایزه ادبی اصفهان مورد تقدیر قرار گرفته است .

نمیدونم چرا از اول تا آخر داستان همش فکر می کردم که این کتاب رو یه جای دیگه یه شکل دیگه و قشنگ تر خوندمش. سبک جالبی داشت. از این اومدن و رفتن های ذهنی، نبودن در یک خط موازی زمانی.
زن متاهلی که زندگیش را روایت می کند، شوهری ناراضی و جاه طلب و بچه هایش.

تکه هایی از داستان که برام جالب بودند:

امیر هم چراغ هایش زیاد است . وقتی مال خانه خاموش است می تواند بیرونی ها را روشن کند . برای همین وقتی از من قهر است می تواند استخر برود . صبحانه کله پاچه بخورد . خودش را به یک آب میوه ی خنک مهمان کند و با دوستانش به کوه و دشت بزند .
من هم مثل مامان فقط یک چراغ دارم . وقتی خاموش می شود درونم ظلمت مطلق است . وقتی قهرم با همه ی دنیا قهرم با خودم بیشتر .

مهین می گوید : حالا به رویم لبخند می زند و می پرسد عزیزم خسته شدی ؟
ولی به نظر من می گوید : عزیزم شام چه داریم ؟ و این صدایی که می شنوی صدای قلب عاشقش نیست . کمی پایین تر ، با اجازه ات ، صدای روده های خالی اش است .

 


 

 
 
   کلیدر ” / نویسنده :  محمود دولت آبادی

مگر حتمأ عشق باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق بودن بدهد.
گاه عشق گم هست …چون نیست!
عشق مگر چیست؛؟آنچه که پیداست…
نه:عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست مــعــرفــت است….



   خداحافظ گاری کوپر ” / نویسنده :  رومن گاری / مترجم :  سروش حبیبی

 

 
 

 بلاخره خوندمش.
کتاب فلسفی سیاسی در مورد یک جوون اسکی بازه که به آزادی از هر نوع تعلقی باور داره و زندگیش رو اینگونه پیش می بره،، اما ناگهان دچار حادثه ای می شه که مجبورش می کنه راه زندگیش رو عوض کنه.

در ضمن ترجمه خیلی خوبی هم داره و جزو صد کتاب برتره جهانه.

قسمتی از کتاب : اغلب خیال می کنند که مرغ های دریایی غم بزرگی در دل دارند و حال انکه این خیالی پوچ است . اشکالات روانی خود ادم است که این احساس را به وجود می اورد . ادم همه جا چیزهایی می بیند که وجود ندارند . این چیزها در درون خود ادم است . همه به یک درونگو مبدل می شویم که همه چیز را به زبان می اورد . مرغ های دریایی ، آسمان ، باد ، همه چیز . صدای عرعر خری را می شنوید . خری است و بسیار هم خوشبخت است . آنقدر خوشبخت که فقط برای یک خر ممکن است ولی آدم با خودش می گوید : خدایا چه قدر غمناک است!!!!!

 




   بادبادک باز ” / نویسنده : خالد حسینی / مترجم : زیبا گنجی، پریسا سلیمان­زاده



 

 

بادبادک‌باز (به انگلیسی: The Kite Runner) نخستین اثر منتشر شدهٔ خالد حسینی، این رمان نخستین اثر یک نویسنده افغانستانی به زبان انگلیسی محسوب می‌شود. در سال ۲۰۰۷ فیلمی بر اساس این کتاب ساخته شد.

داستان از زبان امیر روایت می‌شود، امیر یک نویسنده افغانستانی از تبار پشتون ساکن کالیفرنیا است که برای نجات یک بچه راهی افغانستان می‌شود، افغانستانی که در تحت حاکمیت طالبان است و یکی از سخت‌ترین دوران تاریخ چند هزار ساله اش را سپری می‌کند و به بهانه این سفر به افغانستان امیر داستان زندگی اش را تعریف می‌کند. روایت این رمان دوستی امیر با حسن (پسر هزاره‌ای و شیعه) است که امیر در سن ۱۲ سالگی به یار همیشگی خود خیانت می‌کند و این گناه تا سال‌ها مانند یک استخوان در گلویش گیر می‌کند و حتی شادترین لحظات زندگی را برای او تیره و تار می‌کند.
در سال ۷۹ با حمله روس‌ها به افغانستان امیر با پدرش (بابا) از افغانستان فراری می‌شوند و تمام روزهای تلخ و شیرین گذشته را هم با ذهن خود به فریمانت می‌برند…(ویکی پدیا)

بادبادک‌باز نثری بسیار ساده دارد ، نه فلش‌بک‌های پیچیده دارد ونه با تعدد شخصیت‌هایش شما را چنان گیج می‌کند که تا چند فصل بکوشید ، نام شخصیت‌ها و رابطه‌شان را با هم به خاطر بسپارید.
رمان با یک فلش‌بک ساده می‌شود ، فلش‌بکی که منجر به این می‌شود که یک مرد افغانی ساکن آمریکا ، شما را به دوران کودکی خود در افغانستان ببرد. و از همینجا است که جادوی حسینی با کلمات شروع می‌شود و اجزای داستان را یک به یک روی هم می‌گذارد.

نویسنده در قالب این رمان از زشتی نژادپرستی ، ویرانی جنگ ،روابط آدم‌ها و مهر و شفقت سخن گفته است.

 




  کتاب روح پراگ ” / نویسنده :  ایوان کلیما




 


سیلِ زباله‌های مادی چیزی است که نباید آن را دستِ کم گرفت. این
زباله‌ها محیطِ طبیعی را تهدید می‌کنند .
اما آشغال‌های فکری خطرناک‌تر هستند، چون روح و جان را مسموم می‌کنند، و انسان‌هایی با روح و جانِ مسموم می‌توانند دست به اعمالی بزنند که عواقبی بازگشت‌ناپذیر دارند.

 


 

 
   “پاک کن جادویی ” / شل سیلور استاین / مترجم : احمد پوری

 

از گورخر پرسیدم:
آیا تو سیاه هستی باخط های سفید یا که سفیدی باخط های سیاه؟؟
و گورخر از من پرسید:
آیا تو خوبی با عادت های بد یا که بدی با عادت های خوب؟
آیا آرامی بعضی وقت ها شلوغ یا شلوغی بعضی وقتا آرام؟
آیا شادی بعضی روزها غمگین یا غمگینی بعضی وقتا شاد؟
و همچنان پرسید و پرسید و پرسید.
دیگر هیچوقت از گورخری
درباره رنگ پوستش نخواهم پرسید…!



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست

آخرین مطالب

/
بسم الله الرحمن الرحیم، وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ♥♥♥♥♥ اللّهـُمَّ صَـلِّ عَلے مُحَـمَّد ﷺ وَ آلِـ مُحَـمَّد ﷺ وَ عَجِّـلْ فـَرَجَـهُم ♥♥♥♥♥ به نام خدایی که ماهی کوچک قرمز را محتاج دریای بی کران آبی کرد... ♥♥♥♥♥ رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا (80/اسراء) پروردگارا ! مرا در هر کاری به درستی وارد کن و به درستی خارج ساز واز جانب خود برایم حجتی یاری بخش پدید آور ! ♥♥♥♥♥ اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً ♥♥♥♥♥ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ *(۲۵۵)* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ *(۲۵۶)* اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ *(۲۵۷)*..... صدق الله العّلی العّظیم ♥♥♥♥♥ اللَّهُمَّ صَلِّ علی ، علی بْنِ موسي الرِّضَا مرتضي الامام التَّقِيَّ النَّقِيَّ وَ حُجَّتِكَ علی مِنْ فَوْقِ الارض وَ مَنْ تَحْتِ الثري الصِّدِّيقُ الشَّهِيدُ صلاه كَثِيرُهُ تامه زاكيه متواصله متواتره مترادفه كَأَفْضَلِ ماصليت عَلَيَّ أَحَدُ مِنْ اوليائک... پرودگارا، ‌ بر علي بن موسي الرضاي برگزيده ،‌ درود و رحمت فرست . آن پيشواي پارسا و منزه و حجت تو بر هر كه روي زمين و زير خاك است. بر آن صديق شهيد درود و رحمت فراوان فرست، ‌درودي كامل و بالنده و از پي هم و پياپي و پي در پي، ‌همچون برترين و درود و رحمتي كه بر هريك از اوليائت فرستادي. ♥♥♥♥♥ خیالت راحت ! من همان منم ؛ هنوز هم در این شب های بی خواب و بی خاطره، میان این کوچه های تاریک پرسه می زنم اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد.. ♥♥♥♥♥ سکوتم را نکن باور..... من آن آرامش سنگین پیش از مرگ توفانم..... من آن خرمن ..... من آن انبار باروتم...... که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر.... ♥♥♥♥♥ 09141050409