افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه ، متاعی نخریدیم
بس سعی نمودیم که ببینیم رخ دوست
جانها به لب آمد ، رخ دلدار ندیدیم
ما تشنه لب ، اندر لب دریا ، متحیر
آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم
ای بسته به زنجیر تو، دل های محبان
رحمی که در این بادیه ، بس رنج کشیدیم
رخسار تو در پرده نهانست و عیانست
بر هر چه نظر کردیم ، رخسار تو دیدیم
چندان که به یاد تو ، شب و روز نشستیم
از شام فراقت چو سحرگه ندیدیم
تا رشته طاعت ، به تو پیوسته نمودیم
هر رشته که به غیر تو بستیم ، بریدیم
شاها به تولای تو ، در مهد غنودیم
با یاد لب لعل تو ، ما شیر مکیدیم
ای حجت حق ، پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ، ما پیرهن صبر دریدیم
ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه
در راه تو از غیر خیال تو ، رهیدیم
ای دست خدا ، دست بر آور که ز دشمن
بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم
شمشیر کجت راست کند ، قامت دین را
هم قامت ما را ، که ز هجر تو خمیدیم
شاها ز فقیران درت ، روی مگردان
بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم
اللهم عجل لولیک الفرج ( آمین )